صفحه اصلی
 آخرین جلسه از چهارمین دوره مجموعه کارگاههای مغز و مهارت مرکز جامع آرن  که با هدف آموزش " مهارت داستان نویسی با رویکرد روانشناختی " برای کودکان 7 تا 13 ساله برنامه ریزی شده بود ، پس از ده جلسه با موفقیت برگزار گردید . 

 به گزارش روابط عمومی مرکز جامع توانبخشی و توانمند سازی آرن، آخرین جلسه از چهارمین دوره مجموعه کارگاههای مغز و مهارت مرکز جامع آرن  که با هدف آموزش " مهارت داستان نویسی با رویکرد روانشناختی " برای کودکان 7 تا 13 ساله برنامه ریزی شده بود ، پس از ده جلسه با موفقیت برگزار گردید . 

 

این دوره که با  حضور یک مدرس فنون نویسندگی و  داستان نویسی حوزه کودک و یک دکترای روانشناس برگزار گردید ؛ توانست گامهای موثر و چشمگیری را در ارتقا و بهبود سطح توانایی های ادراکی و بیانی کودکان شرکت کننده در کارگاه بردارد . در این دوره مدرسان با بهره گیری از تکنیکها و رویکرد مایندفولنس ( ذهن آگاهی ) به آموزش مهارتهای داستان نویسی به کودکان پرداختند و کودکان شرکت کننده در کارگاه ؛ شاهد پیشرفت موثر  تواناییهای خود در زمینۀ " کشف احساسات ، عواطف ، خواسته ها و نیازهای واقعی خود و دیگران " بودند . در این دوره که با تلاش مستمر مدرسان کارگاه و همراهی کودکان شرکت کننده در کارگاه همراه بود ، مقدماتی برای شناخت و تنظیم هیجانات در کودکان فراهم شد و همچنین پرورش استعدادهای بالقوه آنان نیز مورد بررسی قرار گرفت.

در ادامه نمونه داستانهایی که سه نفر از کودکان شرکت کننده در کارگاه آنرا به قلم خود نگاشته اند؛ را میخوانیم:

 نویسندۀ داستان : عارف فکور / یکی از کودکان شرکت کننده در چهارمین کارگاه مغز و مهارت مرکز آرن ( داستان نویسی با رویکرد روانشناختی ) که به منظور بیان احساسات و تنظیم هیجانات کودکان برگزار شد .

من گنجشک کوچکی هستم. مدتها پیش با مادر و خواهر و برادرم توی یک جنگل زیبا زندگی می کردیم. آشیانه ما بر سر یک درخت بلند بود. مادرم هر روز می رفت و برایمان غذا می آورد. ما خانواده خوشبختی بودیم. یک روز هنگامی که مادرم به دنبال غذا بیرون رفته بود گرفتار شکارچی شد و این طوری من و خواهر و برادرم یتیم شدیم. ما از بالای درخت آمدیم حایی روی زمین و خانم لاک پشت سرپرستی مان را قبول کرد. آن شکارچی هر روز شکار تازه ای می گرفت تا روزی که لاک پشت کوچولو هم شکار شد و خانم لاک پشت بچه واقعی خود را از دست داد. آن روز، روز بدی بود. ما همه غمگین بودیم. پس از آن طولی نکشید که خانم لاک پشت تصمیم گرفت با کمک آقای خرگوش و موش و بقیه، شکارچی را نابود کند. این بار وقتی شکارچی به آنجا آمد خرگوش طنابی به طرفش پرت کرد، طناب دور شکارچی پیچید و خیلی زود گورکن ها کلی سنگ و خاک به سر و رویش ریختند. شیر و گوزن و آهو همه آنجا بودند. طناب را با دندان کشیدند و طناب تنگ تر و تنگ تر شد. همه ایستاده بودند و نگاه می کردند. شکارچی تا حد مرگ زخمی شده بود. اما بالاخره تصمیم گرفتند آزادش کنند که برود. البته تا شکارچی قول نداده بود که دیگر پایش را به آن جنگل نمی گذارد آزادش نکردند. و من گفتم کاش ما حیوانات قبل اینکه مادرم طعمه شکارچی بشود، تصمیم گرفته بودیم انتقام خودمان را از او بگیریم.

 نویسندۀ داستان : سارینا علی میرزایی / یکی از کودکان شرکت کننده در چهارمین کارگاه مغز و مهارت مرکز آرن ( داستان نویسی با رویکرد روانشناختی ) که به منظور بیان احساسات و تنظیم هیجانات کودکان برگزار شد .

مرد توی خانه اش بود و داشت برای خودش چای دم می کرد . ناگهان باد یکی از پنجره ها را باز کرد . باد آنقدر قوی بود که همه چیز را توی خانه بهم ریخت و تابلوی روی دیوار را انداخت . شیشه تابلو شکست . مرد با عجله به طرف پنجره رفت و آن را بست . بعد میخواست تابلو را سر جایش بگذارد اما چیز عجیبی دید . می توانست دستش را توی تابلو ببرد . دید یک دختر خانوم زیبا آنجاست، توی تابلو . دختر لباس آبی کم رنگ تنش بود که تقریبا تا پایین زانوهاش می رسید. جوراب شلواری پوشیده بود و کفش طلایی و موی طلایی داشت که با پنس جمع کرده بود. مرد صدایی از خودش درآورد که دختر او را ببیند . دختر ترسید و دوید روی تراس . آنوقت رفت داخل و دید همه چیز آن خانه کاغذی است، مثل تابلو . رفت به طرف دختر که ببیند شاید او هم کاغذی است . اما باز صدای باد آمد و ترسید تابلو از روی دیوار بیفتد و نتواند به خانه اش برگردد. دختر را سریع آورد توی خانه خودش. بعد پنجره را بست و آمد کنار دختر روی زمین نشست. دختر هنوز می ترسید. دست او را گاز گرفت که از آن خون آمد. مرد فهمید اگر با دختر خوب باشد او مهربان است و اگر عصبانی اش کند می ترسد و فرار می کند و خون آشام می شود. خندید. بعد آن دو تبدیل شدند به یک تابلوی زیبا. 

 نویسندۀ داستان : بردیا ولی / یکی از کودکان شرکت کننده در چهارمین کارگاه مغز و مهارت مرکز آرن ( داستان نویسی با رویکرد روانشناختی ) که به منظور بیان احساسات و تنظیم هیجانات کودکان برگزار شد . 

من یک آکوامن هستم. سیاره من همه اش از آب درست شده و من این قدرت را دارم که با عصایم تمام کوسه ها را احضار کنم و تمام آبها را جابجا کنم. شبی در خواب دیدم موجودات دیگری هم در جاهای دیگری وجود دارند بنابراین سیاره ام را ترک کردم تا به دنبال آنها بگردم. همین که از سیاره ام خارج شدم، به سیاره ای رسیدم شبیه سیاره خودم. مادر فولادزره آنجا تنها بود. بمن گفت پسرش فولادزره او را ترک کرده و به زمین رفته. چون شنیده در زمین هیچکس قدرت زیادی ندارد و او می تواند بر آنجا حکمرانی کند. فولادزره گفته همه چیز که مرتب شد دنبال مادرش می فرستد تا او را هم به زمین پیش خودش ببرد. حرفهایش را که شنیدم به سرباز چندرغاز کوسه دستور دادم سریعا من را به زمین برساند. بعد از گشت و گذار دور زمین و وقتی همه جای آن را دیدم فهمیدم نصف بیشتر آن آب است. پس تصمیم گرفتم روی یکی از دریاچه ها فرود بیایم. خیلی زود فولادزره را پیدا کردم. گفت تو دیگه کی هستی. گفتم آکوامن. گفت اینجا چکار می کنی؟ چرا دنبال من می گشتی؟ خندیدم و گفتم آمده ام تو را از زمین بیرون کنم و بفرستمت همانجایی که بودی، پیش مادرت و خودم تنهایی قهرمان زمین بشوم. بعد از مدتی طولانی توانستم فولادزره را شکست دهم و از زمین بیرون کنم و قهرمان زمینی ها باشم. آنها بمن می گفتند آکو دریایی... زنده باد آکو دریایی .

و به این ترتیب چهارمین دورۀ کارگاههای مغز و مهارت مرکز آرن به پایان رسید .... اکنون و در آستانۀ ششمین سالگرد تاسیس مرکز آرن ؛ آرمان بزرگ و آرزوی قلبی همیشگی ما چه از آن زمان که " آرن " را تاسیس کردیم و چه وقتی که دوره های " مغز و مهارت " را برای آن طراحی کردیم و چه در زمانی که سایر برنامه های آرن را برنامه ریزی و اجرایی می کنیم ، فقط و فقط یک چیز است :

اینکه مجموعه تلاش های ما در مرکز آرن منجر به تولد و پرورش و ظهور و معرفی حتی یک نفر مشابه :

محمد قزوینی و امثال محمد قزوینی ها .....

محمد علی فروغی و امثال محمد علی فروغی ها .....

سید حسن تقی زاده و امثال سید حسن تقی زاده ها .....

عبدالعظیم قریب و امثال عبدالعظیم قریب ها .....

علی اکبر دهخدا و امثال علی اکبر دهخدا ها .....

احمد بهمن یار و امثال احمد بهمن یار ها .....

ابراهیم پورداوود و امثال ابراهیم پورداوود ها .....

محمد تقی بهار و امثال محمد تقی بهارها .....

دبیح بهروز و امثال ذبیح بهروز ها .....

علی اصغر حکمت و امثال علی اصغر حکمت ها .....

قاسم غنی و امثال قاسم غنی ها .....

صادق رضازادۀ شفق و امثال صادق زادۀ شفق ها .....

غلامرضا رشید یاسمی و امثال غلامرضا رشید یاسمی ها .....

احمد کسروی و امثال احمد کسروی ها .....

سعید نفیسی و امثال سعید نفیسی ها .....

عباس اقبال آشتیانی و امثال عباس اقبال آشتیانی ها .....

بدیع الزمان فروزانفر و امثال بدیع الزمان فروزانفر ها .....

صداق هدایت و امثال صادق هدایت ها .....

علی دشتی و امثال علی دشتی ها .....

نصرالله فلسفی و امثال نصرالله فلسفی .....

حبیب یغمایی و امثال حبیب یغمایی ها .....

جلال الدین همایی و امثال جلال الدین همایی ها .....

مجتبی مینوی و امثال مجتبی مینوی ها .....

غلامحسین مصاحب و امثال غلامحسین مصاحب ها .....

محمد تقی دانش پژوه و امثال محمد تقی دانش پژوه ها .....

ذبیح الله صفا و امثال ذبیح الله صفا ها .....

عباس زریاب خویی و امثال عباس زریاب خویی ها .....

محمد معین و امثال محمد معین ها .....

پرویز ناتل خانلری و امثال پرویز ناتل خانلری ها .....

عبدالحسین زرین کوب و امثال عبدالحسین زرین کوب ها .....

محمد جعفر محجوب و امثال محمد جعفر محجوب ها .....

غلامحسین یوسفی و امثال علامحسین یوسفی ها .....

مهرداد بهار و امثال مهرداد بهارها .....

احمد تفضلی و امثال احمد تفضلی ها .....

شود ..... در این صورت آرن خود را در عمل به آنچه در افکارش به آن معتقد است ، موفق خواهد دانست .

علاقه مندان به کسب اطلاعات بیشتر در مورد برنامه های آیندۀ مرکز آرن می توانند از طریق زیر با مرکز آرن در ارتباط باشند :

    به بخش کارگاه های آموزشی مراجعه نمایند.

    همه روزه از ساعت ۱۰ الی ۱۹ با شماره های ۵ – ۳۸۴۶۳۶۵۳ – ۰۵۱ تماس حاصل فرمایند.

    با نشانی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید در تماس باشند .

    از طریق عضویت در خبرنامۀ آرن در جریان آخرین اخبار و اطلاعات مرکز قرار بگیرند .

    در کانال رسمی مرکز آرن در تلگرام عضو شوند .

 

آرشیو اخبار

آدرس مرکز: مشهد - خيابان احمدآباد - بين ملاصدرا ۱۱ و ۱۳ - پلاک ۵۵ - تلفکس: ۵-۳۸۴۶۳۶۵۳ - ۰۵۱

سامانه آرن کارت
ارسال پیام تلگرامی